جدول جو
جدول جو

معنی حافظ شربتی - جستجوی لغت در جدول جو

حافظ شربتی(فِ ظِ شَ بَ)
از مردم متعین خراسان است. او در خوش طبعی فرید زمان و یگانه دوران بود. بسیار متواضع و مؤدب و نیکومشرب، در زمان سلطان ابوسعید به زیارت مکه رفت، و مدت بیست سال در آنجا مجاور شد. گویند روزی بابر میرزا از جانب خیابان نشأه ناک می آمد و حافظ قرابه ای پرشراب داشت. اتفاقاً مولانازادۀ ابهری که مفتی زمان بود و او نیز بقدر، کیفیتی در سر داشته چنانکه میرزا و حافظ هر دو بر این معنی حاضر شده اند. میرزا بحافظ فرموده که فرودآی و کاسه ای بدار، حافظ فرودآمده و کاسه از مولانازاده ابتدا کرد و این بیت ’خواجه حافظ’ را خواند:
در دور پادشاه عطابخش جرم پوش
حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش.
میرزا بحافظ تحسین و احسان و مروت بسیار کرد. و این معمی به اسم ’الله یار’ از اوست:
هرچند که جان و دل در هجر تو افکار است
چون نیک نظر کردم حق بر طرف یار است.
حق (یعنی الله) در طرف ’یار’ قرار گیرد ’الله یار’ شود. حافظ در علم موسیقی علم بود، و نقشها و تصنیفهای او در میان مردم مشهور است. مولانا جنونی هروی، حافظشربتی را هجو گفته و هجو او مشهور است. (ترجمه مجالس النفائس ص 19 و 92 و 194 و 267)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فِ ظِ شَ بَ)
پدر شیخ کمال تربتی شاعر معاصر میر ابوسعید است. میر علی شیر نوائی گوید: شیخ کمال به مکه شد و از مکه بازآمد و در تربت فوت شد و تربتش آنجاست. پدر مشارالیه حافظ نام داشته و طبابت می کرده، و شیخ دائم از غایت خوش طبعی قطعه های مطایبه آمیز برای او میگفته است، و این قطعه از آنجاست:
تا که حافظ طبیب تربت شد
کشته شد جملگی که و مه او
موش در شربتش فتاد و بمرد
مرگ موش است شربت به او.
و نیز او راست:
نزد حافظ سپاهیی آمد
رخت بگشاد پیش او بنشست
پس بحافظ بگفت از سر درد
که سرم درد میکند پیوست
حافظش داد شربتی بعلاج
شربتش خورد و رخت را بربست.
(ترجمه مجالس النفائس ص 33)
لغت نامه دهخدا